از ابتدای تاریخ همواره بحثهای فراوانی در مورد آزادی انسانی وجود داشته است و گاهی این آزادیها و تلاش برای دستیابی به آنها موجب ایجاد جنبشهای کوچک و بزرگی در سرتاسر جهان شده است… همواره شنیدهایم که گنو/لینوکس سیستمعاملی است آزاد که بر مبنای فلسفه آزادی نرمافزار و گنو شکل گرفته است ولی آیا درک درستی از آزادی خویش که بواسطه استفاده از نرمافزارهای آزاد و نیز انتشار آزاد دانش و محتوا و تلاش برای گسترش آن بدست میآوریم داریم؟ آیا حقیقتا جامعه خویش را درک کردهایم؟کسانی که ما و اقدامات ما و یا حتی سختیهایی که به خود میدهیم را صرفا از جنبههای محدود فنی زیر سوال میبرند… آیا حقیقتا ما را درک میکنند؟
در سراسر دنیا انسانهایی وجود دارند که در ساخت نرمافزار، محتوا و فرهنگی که دیگران قادر به استفاده آزادانه از آن هستند با هم همکاری میکنند. افراد میتوانند آنها را آزادانه استفاده و به اشتراک بگذارند تا در کنار هم لذتی دوچندان از دستآوردههای همکاریشان را به خود و دیگران بچشانند. من هم اعتقاد دارم که آزادی خوب است؛ معتقدم که آزادی به مردم کمک میکند تا کارهای خوب و بهتری انجام دهند؛ انتخابهای مناسبتری بکنند و زندگی امنتری داشته باشند.
ما جامعهای هستیم که در این اعتقاد با هم متحدیم!
جامعه ما پهناور است. پهناورتر از محله و شهر و ایالت. جامعه ما در آنسوی خیابانها و شهرهایمان، کشورها و مرزها گسترده شده و از یک گروه و پروژه، بسیار بزرگتر است. بسیاری از ما به زبانهای مختلفی صحبت میکنیم و تصمیمات متفاوتی میگیریم. آداب و رسوم جداگانهای داریم و به طور متفاوتی با این نرمافزار، محتوا و فرهنگ در ارتباطیم؛ ولی چیزی که ما را با هم متحد میکند باور به آزادی، باز (منظور به دور از محدودیت بودن) و مناسب و به درد بخور بودن برای مردم است. روشها و عقاید ما ممکن است متفاوت باشد و حتی تعریف ما از آزادی و باز بودن ولی باور به آزادی و باز بودن آنها را یکرنگ میکند. بدون در نظر گرفتن این روشها، عقاید، تعریفها و تفاوتها، احترام همیشه باید بنیان راهی باشد که ما را به این اجتماع مرتبط میسازد. وقتی که احترام را در مرکزیت تعاملاتمان قرار میدهیم، زندگیمان را پربارتر میکنیم، راههای جدیدی برای فکر کردن را کشف میکنیم، و افق دیدمان را با ایدهها و تجربههایی نو گسترش میدهیم. وقتی که این احترام را از دست دهیم، گفتگوهایمان غیر قابل تحملتر میشود، که در نهایت به غیرقابل تحمل شدن اجتماعمان میانجامد و این کار، تواناییمان را در رساندن پیام آزادی و باز بودن به دیگران میگیرد.
جامعه ما پهناور است. پهناورتر از محله و شهر و ایالت. جامعه ما در آنسوی خیابانها و شهرهایمان، کشورها و مرزها گسترده شده و از یک گروه و پروژه، بسیار بزرگتر است. بسیاری از ما به زبانهای مختلفی صحبت میکنیم و تصمیمات متفاوتی میگیریم. آداب و رسوم جداگانهای داریم و به طور متفاوتی با این نرمافزار، محتوا و فرهنگ در ارتباطیم؛ ولی چیزی که ما را با هم متحد میکند باور به آزادی، باز (منظور به دور از محدودیت بودن) و مناسب و به درد بخور بودن برای مردم است. روشها و عقاید ما ممکن است متفاوت باشد و حتی تعریف ما از آزادی و باز بودن ولی باور به آزادی و باز بودن آنها را یکرنگ میکند. بدون در نظر گرفتن این روشها، عقاید، تعریفها و تفاوتها، احترام همیشه باید بنیان راهی باشد که ما را به این اجتماع مرتبط میسازد. وقتی که احترام را در مرکزیت تعاملاتمان قرار میدهیم، زندگیمان را پربارتر میکنیم، راههای جدیدی برای فکر کردن را کشف میکنیم، و افق دیدمان را با ایدهها و تجربههایی نو گسترش میدهیم. وقتی که این احترام را از دست دهیم، گفتگوهایمان غیر قابل تحملتر میشود، که در نهایت به غیرقابل تحمل شدن اجتماعمان میانجامد و این کار، تواناییمان را در رساندن پیام آزادی و باز بودن به دیگران میگیرد.
- احترام، نباید از قضاوت روی مردم بر اساس ژنتیک یا ویژگیهای اجتماعیشان باشد، بلکه به جای آن باید بر اساس کیفیت و محتوای استدلالهایشان باشد.
- احترام، تنها فرهنگی برای ارتباطات نیست، بلکه احترام به دیگران در انتخابهایشان حتی زمانی که با آنها مخالفیم نیز جزئی از آن است.
- احترام، به اشتراک گذاری نظرات است، که یک درک دوجانبه از اصول درک شده را القاء میکند.
- احترام، دادن آزادی به بقیه برای دنبال کردن مسیرهای خودشان بدون ترس از شکنجه توسط آنهایی که تصمیمات متفاوت میگیرند یا تعریف متفاوتی از آزادی و آزادی بیان و نظر دارند، است.
- احترام یعنی رابطهی صادقانه، باز و گفتگوی مؤدبانه با هدف دستیابی به دیدگاه دیگران، نه برای اثبات اینکه دیگران اشتباه میکنند.
- احترام یعنی فهمیدن اینکه اغلب افراد روح و روان خودشان را در کارهایشان به کار میگیرند و رابطه احساسی با آن برقرار میکنند و زمانی لب به انتقاد و اعتراض میگشایند که این رابطه برای آنها مهم بوده باشد.
دیدگاهتان را بنویسید